شبیه به یک منتور فکر کنید

متخصصان مغز و اعصاب بارها در خصوص «به حداقل رساندن خطر و به حداکثر رساندن پاداش» و «اصل سازماندهی پایهای مغز» توضیح داده و آن را توصیف کردهاند. مغز در هر ثانیه، 5 بار محیط برای ارزیابیخطر یا بیخطر (ارزشمند) بودن بررسی میکنند. این یک عمل خودکار است و به صورت غیرآگاهانه انجام میشود. در حقیقت خود شما اصلاً متوجه این مسئله نمیشوید؛ مثل نفس کشیدن. این ویژگی است که همه ما داریم و باید هم باشد و هدف آن محافظت از خود است. در ادامه به شما خواهیم گفت چگونه مانند یک منتور فکر کنید.
اما این محافظت صرفاً فقط از طریق خود فرد به دست نمیآید؛ یعنی هر فردی هرچقدر هم که بتواند از خود محافظت کند، باز هم تهدیدها وجود دارند. یکی از بهترین راهها که از زمان قدیم وجود داشته و تا الآن هم هست، ایجاد یک اجتماعی کوچک که حداقل آن خانواده نام دارد. جمع خانوادهها در کنار هم کم کم یک قبیله را ایجاد میکند و همین قبیلهها در کنار هم شهر را تشکیل میدهند. یکی از مزیتهای تشکیل قبیله که میتوان در حوزه کسب وکار تیم نامید، همان حفاظت در برابر تهدیدها و مشکلات است.
چگونه مانند یک منتور فکر کنیم؟
اولین لازمه تشکیل یک تیم این است که افراد هم سطح خودمان باشند. این همسطحی هم میتواند در ظاهر بوده و هم در تفکر. مسلماً کسی که با شما اختلاف زیادی داشته باشد، نمیتواند در تیمتان باشد. این مسئله در همهجا حتی در سطح بزرگتر یعنی یک کشور هم وجود دارد. شاید بهتر است که صفت هم تراز بودن را به کار ببریم. همه این ها یعنی تعیین قانون برای رفتار و ورود به یک حوزه که میتواند حوزه قومی یا شخصی هم باشد، برای محافظت از خود و ارزش است؛ اما گاهی این محافظت به یک تعصب کورکورانه تبدیل میشود. تعصبی که مانع از موفقیت و گسترش روابط کاری میشود. چیزی که در حقیقت امروزه آن را دایره امن هم مینامیم.
برای موفق شدن و برقراری ارتباط باید از دایره امن زندگی خارج شد. باید ترس را ریخت، باید به دیگران اعتماد کرد، باید اجازه داد که افراد به شما نزدیک شوند و حتی شما به آنها، باید محیطهای جدید را تجربه کرد و باید ارتباط برقرار کرد. محافظت از خود خیلی خوب است؛ اما تا حدی که ترس آن بر شما تا حدی غلبه کند که نتوانید با دیگران ارتباط برقرار کنید. باید یاد بگیرید که دیگران خارج از حوزه فکری شما تهدیدکننده نیستند. آنها هم مانند شما به فکر محافظت از خودشان هستند؛ اما ترس را بیرون ریخته و به دنبال این هستند تا پیشرفت کنند.
این طرز فکری است که منتورها دارند و سعی میکنند تا آن را در شرکت به ویژه در کارمندان القا کنند. مربیان در بدو ورود به دنبال این هستند تا دیگران ارزش خود را کشف کنند، امکانات موجود را بررسی کنند، خود را بیشتر بشناسند، محدودیتهای خود را بشناسند، آرزوهای خود را مشخص کنند، اهدافشان را تعیین کنند، هدفشان را بدانند، معایب و قدرتهای ذهنی و بدنی خود را بدانند، خطوط قرمز خود را مشخص کنند و به طور خلاصه بیوگرافی کاملی از خود داشته باشند؛ اما این همه ماجرا نیست، حالا بعد از شناخت خود که اولین مرحله پیشرفت فردی در سازمان است که منجر به رشد سازمان هم خواهد شد، نیاز است که با دیگران ارتباط برقرار کنند. از دید و منظر یک مربی یا منتور، ارتباط برقرار نکردن با دیگران سم و حتی نشانه یک بیماری است؛ حتی این ارتباط میتواند با رقیب باشد. در واقع این اولین رسالتی است که منتور در ذهن خود دارد. رسالتی که فکر افراد را باز کند.
شبیه منتور فکر کردن سخت نیست، فقط باید همان ترس اولیه را دور ریخت. ترس از خارج شدن از دایره امن خود که میتواند موفقیت در آینده را رقم بزند.
مقالات مرتبط:
Leave a Reply
You must be logged in to post a comment.